خرها و زنبورها روزي از روزهاخري براي خوردن علف به چمنزار مي آيد و مشغول خوردن مي شود. از قضا گل كوچكي را كه زنبوري در بين گلهاي كوچكش مشغول مكيدن شيره بود، مي كند خر كه زبانش باد كرده و سرخ شده و درد مي كند، عر عر كنان و عربده كشان زنبور زنبور به كندويشان پناه مي برد. به صداي عربده خر، ملكه زنبورها از كندو بيرون مي آيد و حال و قضيه را مي پرسد. خر مي گويد : « زنبور خاطي شما زبانم را نيش زده است بايد او را بكشم.» ملكه زنبورها به سربازهايش دستور مي دهد كه زنبور خاطي را گرفته و پيش او « شما بفرمائيد من اين زنبور را مجازات مي كنم.» خر قبول نمي كند و عربده و عرعرش گوش فلك را كر مي كند كه نه خير اين زنبور « قربان من براي دفاع از جان خودم زبان خر را نيش زدم. آيا حكم اعدام برايم ملكه زنبورها با تاسف فراوان مي گويد: « مي دانم كه مرگ حق تو نيست. اما گناه تو اين است كه با خر جماعت طرف شدي كه
نظرات شما عزیزان:
|
About![]()
سلام برو بچ های عزیز قوقولی Archivesاسفند 1390آبان 1390 AuthorsmohamadrezaLinksLinkDump
فرشته مهربون |